طوفان الاقصی؛ تثبیت ژئوپلتیک مقاومت و تسریع روند زوال رژیم صهیونیستی و آمریکازدایی از منطقه
بسم الله الرحمن الرحیم
نویسنده: امیر نظامی مقدم، دبیر اندیشکده راهبردی مقاومت
الف. تبیین موضوع
عملیات ترکیبی طوفان الاقصی علیه رژیم صهیونیستی که از سوی حماس آغاز شد، نشاندهنده یک نقطه عطف بالقوه در منازعات طرفین است؛ نقطه عطفی که میتواند اساساً پویایی قدرت طولانیمدت بین مقاومت فلسطین و رژیم صهیونیستی را بازسازی کند. عملیات طوفان الاقصی که از سوی یکی از مقامات رژیم صهیونیستی بهعنوان «تاریخی که در اسرائیل بدنام خواهد ماند و بزرگترین شکست اطلاعاتی_امنیتی اسرائیل از بدو شکلگیری» توصیف شده است، انعکاس عمیقی در داخل اراضی اشغالی و نظام بین الملل داشته و همچنین باعث ایجاد نگرانی در بین متحدان این رژیم در سطوح منطقهای و بینالمللی شده است.
ب. جنگ نامتقارن، راهبرد و الگوی کنشی طوفان الأقصی
دکترین جنگ نامتقارن، نتایج سیاسی و نظامی حاصل از نبردهای صورت گرفته در دهه اخیر میلادی و بهرهگیری موفقیتآمیز طرفهای ضعیف از نظر فناوری و تکنولوژی نظامی، از دکترین جنگ نامتقارن، عکس نظریههای نظامی مرسوم را به اثبات رسانده است، بهنحوی که ماحصل جنگهای نامتقارن نشان از اثرگذاری قابل توجه آنها در تقابل با رویکردهای رایج نظامی دارد. ازاین رو امروزه شاهد لزوم تغییر در پارادایمهای نظامی از محوریت سازمان به محوریت انسان و روابط انسانی و اثربخشی هر چه بیشتر توسط گروههای نظامی کوچک و حتی بسیار بزرگ هستیم، که لزوم درک و شناخت آن برای دولتها به جهتِ ایجاد فهم بهتر و رصدِ روند تغییرات در عرصههای اجتماعی، سیاسی و نظامی در مسیر حفظ ثبات امنیت داخلی و خارجی امری ضروری مینماید.
دکترین نامتقارن باید توانایی ایجاد چهار خصیصه ذاتی زیر را به هنگام بهکارگیری اصول آن دارا باشد تا بتواند پاسخگوی نیازهای عملیاتی نیروها در یک محیط و فضای نامتقارن گردد : ۱. عدم قطعیت ۲. غیرمترقبه بودن ۳. ابتکار ۴.انطباق
پیامدهای شگرف حاصل از جنگ بین حزب الله لبنان و مقاومت فلسطین با رژیم صهیونیستی، مبتنی بر شیوههای نبرد نامتقارن، نظر کارشناسان نظامی به این سطح از منازعات و نتایج حاصل از آن در سطح نیروهای عمل کننده و شکل درگیری را به خود جلب نموده است. در عملیات طوفان الاقصی، مبارزان فلسطینی توانستند شهرکها و اماکن نظامی رژیم صهیونیستی در مجاورت غزه را تحت کنترل خود درآورند. مقیاس و هماهنگی عملیات طوفان الاقصی حاکی از توانمندی عملیاتی جسورانه و تقویت شده از سوی مقاومت فلسطین است. تأثیر روانی ناشی از وضعیت موجود برای صهیونیستها عمیق بوده است. رژیم صهیونیستی با متزلزل شدن آنچه «برتری نظامی خود» مینامید، بدترین شکست استراتژیک خود را در برابر مقاومت فلسطین از زمان ایجاد آن در ۷۵ سال پیش تجربه میکند. این عملیات نه تنها قوانین تثبیت شده حاکم بر مناقشه استعماری را لغو کرده، بلکه بیهودگی رویکرد دیرینه رژیم صهیونیستی در قبال فلسطینیها را در چارچوب متغیر منطقهای نیز برجسته کرده است. این عملیات نشاندهنده تواناییهای روبهرشد مقاومت فلسطین برای تحقیر ارتش رژیم صهیونیستی بوده که به شدت مورد حمایت آمریکا و دولتهای غربی است. این سطح از نوآوری تاکتیکی در میان گروههای مقاومت فلسطین نشاندهنده یک تغییر پارادایم است.
از لحاظ تاریخی، رویارویی بین گروههای مقاومت فلسطینی و رژیم صهیونیستی از یک الگوی چرخهای پیروی میکرد؛ اقدامات تلافیجویانه و بازگشت به وضعیت موجود شکننده و در عین حال تا حدودی قابل پیشبینی بوده است. اما این عملیات رویکردهای پیشین را زیر پا گذاشت. سطح بیسابقهای از هماهنگی و برنامهریزی استراتژیک، با تکنیکهای پیشرفته در جنگ الکترونیک، عملیات روانی و تاکتیکهای چریکی، که همگی برتری تکنولوژیکی و قدرت آتش نامتناسب رژیم صهیونیستی را به طور مؤثری نفی میکرد، به نمایش گذاشت. علت فوری این فروپاشی فراتر از شکستهای اطلاعاتی و امنیتی است؛ بلکه این شکستها ناشی از تاکتیکهای نوآورانهای است که گروههای مقاومت فلسطین به کار گرفتهاند. این تاکتیکها نفوذ به حصار کشتار خودکار چند لایه را امکانپذیر کرد و سیستم شلیک به محض رویت آن را غیرفعال کرد. این تاکتیک به مبارزان فلسطینی اجازه ورود گسترده به شهرکها را دادند. در نتیجه دکترین بازدارندگی رژیم صهیونیستی به شدت تضعیف شده است. بیثباتی روانی پس از این عملیات ممکن است از بسیاری جهات به اندازه آسیب فیزیکی آن برای صهیونیستها تأثیرگذار باشد.
ج. عقلانیت راهبردی گروههای مقاومت
حمله گسترده گردانهای مقاومت فلسطین به رژیم صهیونیستی، مقامات این رژیم و حامیان آنان را در شوک مطلق فرو برده است. نفوذ گسترده گردانهای فلسطینی به شهرها و شهرکهای اطراف غزه که منجر به تصرف کامل هفت شهر و شهرک شد، از یک طرف آمادگی کامل فلسطینیها و از طرف دیگر غافلگیری و درماندگی سیستم سیاسی، اطلاعاتی و نیروهای نظامی رژیم را به رخ کشید. همانگونه که رهبر معظم انقلاب اسلامی تاکید کردند، مسلماً رژیم صهیونیستی باید تاریخ ننگین خود را به دو بخش تا روز ۱۵ مهر (۷ اکتبر) و بعد از آن تقسیم کند و در انتظار فروپاشی مطلق و کامل بنشیند.
در تحولات فلسطین پیش از طوفان الاقصی شاهد تحریک جدید از سوی رژیم صهیونیستی بودیم. اسرائیل که از یکسو در وضعیت تهدید سیاسی داخلی از ناحیه احزاب مخالف دولت قرار داشت و از سوی دیگر در تهدید شدید امنیتی از ناحیه کرانه باختری است، با با کمک شهرکنشینها روزانه برنامهای تهاجمی را علیه مسجدالاقصی به اجرا گذاشتند. در این میان دو اتفاق مهم به طور همزمان در کرانه باختری و غزه به وقوع پیوست؛ در کرانه در حالی که رژیم صهیونیستی بیشتر روی جنین و نابلس تمرکز داشت، فلسطینیها در کل کرانه دست به اعتراض زدند که در جنوب یعنی مناطق متصل به قدس شریف، این اعتراضات شدت بیشتری داشت و کانون آن هم شهر «طولکرم» بود. از آن طرف گردانهای عزالدین قسام وابسته به جنبش حماس وارد عملیات نظامی علیه تلآویو و شهرکهای اطراف غزه شدند که منجر به کاهش شدید بازدارندگی و شکست سنگین اطلاعاتی_امنیتی این رژیم شد.
تحرکات آمریکا در منطقه، پیشبرد عادی سازی عربستان سعودی و اسرائیل، تحولات قفقاز، کریدور هند_اروپا رخدادهای اخیر سوریه و کرانه باختری و غزه در فلسطین از تشدید تنش و وضعیت نسبتاً جدید حکایت میکند؛ که برهم زدن توازنی که در ماههای اخیر بهطور آشکار به سمت مقاومت سنگینی میکرد، صورت گرفته است. کمااینکه بنیامین نتانیاهو بعد از فراگیری اعتراضات در کرانه گفت «ارتش قاطعانه به کار خود برای پاکسازی لایههای مقاومت در کرانه باختری ادامه خواهد داد». اما مقاومت فلسطین و وحدت ساحات یا همان یکپارچگی محور مقاومت این معادله را دگرگون کرد.
د.تثبیت ژئوپلتیک مقاومت در منطقه
طبق نظريه سيستمها در روابط بينالملل، يك منطقه جغرافيايي استراتژيك متشكل از كشورهايي متجانس به لحاظ فرهنگي به مثابه يك سيستم تابعه در نظر گرفته ميشود. منظور از تابعه بودن اين سيستم آن است كه تحولات ديپلماتيك و منطقهاي، هر كدام از واحدهاي سيستم در وابستگي به كنشهاي ديگر واحدها و به تبع رخدادهاي منطقهاي است و از سوي ديگر هر كنش اين واحد نيز بر سرنوشت ديگر واحدهاي سيستمي تأثيرگذار است. معناي ديگر تابعه اينكه تحولات دروني اين سيستم به مثابه بروندادي است كه بر تحولات جهاني مؤثر است. زيرا اين سيستم تابعه از سوي ديگر واحدهاي بينالمللي به عنوان يك سيستم متمايز نگريسته ميشود. براي مثال پيوند سيستم تابعه غرب آسیا (خاورميانه) با ساير سيستمهاي تابعه مانند جنوب شرق آسيا، اروپاي غربي يا امريكاي شمالي بدين خاطر است كه خليج فارس منبع توليد و توزيع انرژي نفتي و گازي جهان است. اين سيستم داراي دو زيرسيستم مركز و پيرامون است. زيرسيستم مركز شامل قدرتهاي اصلي منطقه يعني دولتهايي است كه مركز ثقل سياستهاي بينالمللي در آن منطقه هستند، اما بخش پيراموني يعني دولتهايي كه در دايره نفوذ دولتهاي مركز قرار داشته و به طور مستقل تأثيري بر رخدادهاي بينالمللي ندارند؛ همچنين سرنوشت خارجي آنها متأثر از تصميمات و كنشهاي ديپلماتيك و منطقهاي دولتهاي حوزه مركز تعيين ميشود، اما اين دو تنها اجزاي سيستم تابعه نيستند. قدرت مداخلهگر خارجي بخش سوم يك سيستم تابعه است كه تأثير مهمي بر تحولات آن سيستم مينهد. اين مسئله به خصوص درباره مناطقي همچون خاورميانه كه سالهاست تحت دخالت خارجي قدرتهاي غربي به خصوص امريكا قرار دارد، نمود روشنتري يافته است. بعضي از راهبردهاي اين قدرتهاي مداخلهگر عبارت هستند از ترتيبات و نهادهاي چندجانبه(ناتو)، پيمانهاي امنيت متقابل(پيمان امنيتي با افغانستان)، مداخله نظامي(حمله به عراق)، براندازي(كودتاي 28 مرداد)، فعاليتهاي تبليغاتي(شبكههاي تلويزيوني ماهوارهاي فارسيزبان و عربزبان) و همچنين سرمايهگذاريهاي اقتصادي(تأثيرگذاري بر انتقال نفت خليج فارس به غرب). با اين نگاه به غرب آسیا (خاورميانه) ميتوان ژئوپلتيك هر يك از زيرسيستمهاي مركزي مهم يعني ايران و محور مقاومت و در مقابل آمریکا و متحدین منطقهای آن را بهتر از قبل تبيين كرد. اين زيرسيستمها در يك محيط مشترك عملياتي و با استفاده از منابع بعضاً مشترك ژئوپلتيكي به كنشورزي در سيستم تابعه ميپردازند.
مجموعه ملاحظات استراتژیکی و ژئوپولیتیکی به این موضوع دلالت دارد که ساختار نظام جهانی در نظام نوین در حال تجربه کردن تحولاتی است که در مقایسه با منظومه قرن گذشته از لحاظ تراكم قدرت بسیار متفاوت است. غربآسیا(خاورمیانه) در این ساختار جدید همچون ساختار قرن بیستمی دیگر در حدود پیرامون–مرکز قرار نگرفته و به علت از بین رفتن چنین مداری انتقال وضعیت رخ داده و در موقعیت جدیدی استقرار مییابد که نقطهای مقابل هژمون آمریکایی و یکی از قطبهای تعریف چگونگی توزیع منابع قدرت در نظم نوین است. آنچه سبب میشود تا این انتقال ژئوپولیتیک معنا یافته و مطرح شود عبارت است از اینکه اولاً ماهیت ایدئولوژیک غرب آسیا(خاورمیانه) که با اسلام پیوند محکم دارد با لیبرال دموکراسی غربی در تباین است. دوم، آنکه حضور رژیم صهیونیستی به عنوان مهمترین متحد استراتژیک آمریکا در غرب آسیا با چالش جدی مواجه شده و علاوه بر تهدیدات بیرونی فزاینده در آستانه فروپاشی داخلی قرار دارد. سوم، آنکه قدرت سخت و نرم ایالات متحده آمریکا در منطقه دچار افول شده و بازدارندگی و جایگاه سابق خود را از دست داده است. چهارم، تحقق سیاستهای سازنده #جمهوری_اسلامی_ایران در منطقه و شکلگیری تعاملات سازنده با دیگر قدرتهای موثر در منطقه و باز تعریف رابطه تابع و پیرو میان دولتهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای. ششم، پویاییهای محیطی در منطقه و بهبود روابط دولتهای عربی با بشار اسد و تثبیت موقعیت وی، حضور چین در منطقه و… از جمله تحولاتی است آمریکا و رژیم صهیونیستی بار دیگر سعی دارند بر موج مبارزه با تروریسم سوار شوند و با بحران سازی، از جمله شعلهور کردن اختلافات در منطقه قفقاز و جنگ میان آذربایجان و ارمنستان بتوانند بقای خود را در منطقه تضمین کنند وبر جبران ناکامی سیاست داخلی و سیاست خارجی خود فائق آیند. عملکرد چند ماهه اخیر بهخوبی نشان میدهد که آمریکا بهدنبال آن است تا گروههای تروریستی در عراق و سوریه را بهعنوان استخوان لای زخم همچنان نگه دارد تا حضور طولانیمدت خود در این دو کشور را توجیه و سایه تحریمهای یکجانبه و ضد حقوق بشری، جنگ ترکیبی علیه دولت بشاراسد را تقویت کند و اعتراضاتِ اجتماعیِ ضد دولتی، آزادی زندانیان داعشی از این رهگذر قابل تحلیل است.
طوفان الاقصی نشان داد ژئوپلتيک مقاومت و اسلام انقلابی محور تعيينكننده تحولات منطقهای شده و حتي امريكا نيز مجبور به پذيرش اين واقعيت شده است. امروز حاشیه تهدید رژیم صهیونیستی از منطقه فراتر رفته و شاخصهای فرامنطقهای و در سطح سیستم به خود گرفته است.
از طرفی اگر عمق استراتژیک(عمق راهبردی) را همان عمق و دایره و حوزه نفوذ یک کشور و ملت دانست که میتواند شامل هر ابزار و توانایی مادی (سخت افزار) و غیرمادی (نرم افزار) مثل ایده، تفکر و باورها و اعتقادات مشترک باشد. وقتی برای یک کشوری همچون ایران و محور مقاومت ملتها عمق استراتژیک باشند، بیش از آن که جنبه مادی ملاک باشد، بُعد معنوی مدنظر است. ضمن این که مسائل و اقدامات مادی نیز متأثر از این لایه معنوی است. البته برخی دولت ها عمق استراتژیک خود را بیشتر با معاهدات۲یاچندجانبه با دولت های دیگر و صرفاً براساس بودجه های کلان نظامی و منافع اقتصادی تعریف میکنند.
اما در عمق استراتژیک ملتمحور، ابزار و امکانات و معاهدات هرچند درجای خود مهم هستند ولی محور نیستند، بلکه تفکر، اعتقادات، درک و باورهای مشترک مردم است که تعیین کننده بوده و قدرت را شکل میدهد ، ضمن اینکه به نسبت قدرت سخت هزینهبر نیست و سبب شکل گیری حوزه نفوذ بسیارمؤثر میشود. این حوزه نفوذ فارغ از تعارفات و توافقهای دیپلماتیک است و بر اساس معاهدات بینالمللی و یا دوجانبه نیست تا بتوان آن را نادیده گرفت و یا نقض کرد. حوزه نفوذ در میان ملتها بر گرفته از اعتقادات و باورهای آنهاست. بر این اساس پایهدارتر، اصالتدار و ریشهای است و از قابلیت ماندگاریِ بالایی نسبت به سایر مؤلفهها برخوردار است، بنابراین تحمیلی نیست و معطوف به انتخاب ملتهاست. بعد از طوفان الاقصی مقاومت فلسطین جایگاه ویژهای در میان ملتهای منطقه و در سطح جهانی یافته است.
نتیجهگیری
در فضای سیاسی بینالمللی و مناسبات جهانی، همه کشورها برای بقا و ادامه حیات و موجودیت سیاسی خـود همواره با چالشها و تهدیداتی مواجه هستند. در این میـان وضـعیت رژیم صهیونیستی ازاهمیت فوقالعادهای برخوردار شده است. بعد از ناکامیهای کاببنههای احزاب مختلف در چند سال گذشته، مشخص شد که رژیم صهیونیستی با مشكلات و چالشهای عدیدهای مواجه است؛ بهگونـهای کـه بسیاری صاحبنظران معتقدند این رژیم قادر نخواهد بود بر حجم انبوه مشكلات داخلی و بینالمللـی خود فائق آید و درنتیجه آیندهای مبهم و تاریک در انتظار آن است. بحران هیدروپلتیک، بحران مشروعیت، ضعف نسبی جمعیت، وضعیت دشوار جغرافیایی و نداشتن عمق استراتژیک، افزایش حاشیه تهدید از جمله بحرانهای خارجی و درونی امنیت ملی رژیم صهیونیستی به شمار میآید. بعد از طوفان الاقصی با تثبیت ژئوپلتیک مقاومت در منطقه و افزایش عمق راهبردی آن در نظام بین الملل بهر دیگر شاهد تسریع افول آمریکا و ناکامی این کشور در تثبیت سیاستهای فرامنقهای آن هستیم و دیگر همچون گذشته توانایی تحمیل اراده خود بر روند تحولات منطقه به طور قابل توجهی از دست داده است.
درباره طراح و مدیر سایت
اتحاد آموزش و پژوهش از دیرباز در نهادهای علمی اسلامی ریشه داشته است و در دوران اخیر نیز با ظهور نسلهای جدید دانشگاهی به خصوص دانشگاههای پژوهشی تجلی یافته است. در این رویکرد دیگر دانشگاه صرفاً نهادی آموزشی نیست بلکه پژوهش و پژوهشگری روح آن محسوب می شود و محتوای پژوهشها به صورت ارگانیک در سرفصلهای آموزشی سریان پیدا میکنند. از آنجایی که نقطه آغاز پژوهش مسئله است جریان علم آموزی با حل مسئله گره می خورد و دانشجو که پیش از این صرفاً مخاطب متون و کلاسهای آموزشی بود اکنون به عنوان مهم ترین سرمایه دانشگاه در ارتباط نزدیک با پژوهشهای مسأله محور قرار میگیرد که این مهم فهم دانشجو از آموزشهای دریافتی را نیز ارتقا داده و به واقعیت نزدیک تر میکند.
نوشته های بیشتر از طراح و مدیر سایت
دیدگاهتان را بنویسید